نمیدونم که حتی میدونم چی درسته و غلط یا اینکه نه.

این وضعیت هم بخاطر پیچیدگی ذهنمه هم خستگیش و هم درموندگیش و هم هیجانات مثبت و منفی گاه و بی گاهم که گاه تحملش برام سخت میشه.

یه راه متفاوت رو انتخاب کردم که نمیدونم نتیجه اش برام چیه. فکر درستی هم روش یا پشتش نیست حتی. فقط دارم آزمون و خطا عمل میکنم. امیدوارم پیامدهاش برام بد نباشه و ذهنم آرومتر بشه.

هم تنهایی و استقلالم رو دوست دارم و نمیخوام درگیر کسی بشم، و هم فکر میکنم توی این آشفتگی ذهنیم اگه کسی رو داشتم شاید لنگرگاه امنی بود، ولی از کی تا حالا من در ارتباط با آدم های اطرافم گیرنده بودم که حالا برای مرد مقابلم باشم؟؟ ذاتم قُد و حمایت کننده ست نه حمایت گیرنده.

پس بهتره برم خودم با خودم کنار بیام و پیچیده ترش نکنم :|