۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

دخترکِ از همه جا بی خبر

دلشوره دارم. بعضی وقتها بی خبری خوش خبریه. اما برای من بی خبری، یه حس متناقضه و اغلب بده! ترجیح میدم یه خبری رو، هر چقدر هم بد، بدونم و تکلیفم با خودم مشخص باشه، تا اینکه ندونم و هی فرضیه سازی کنم که اگه اینجوری باشه اونجوریه و اگه فلان فاکتور رو در نظر بگیریم، ممکنه بهمان اتفاق افتاده باشه یا بیفته.

این اخلاقم یه بار شدیداً برام گرون تموم شده ها. اما درس عبرت نمیشه برام انگار. البته الان جنسش متفاوته، ولی خب اذیتم میکنه.

+ بعضی وقتا شدیداً حس میکنم باید جای کلماتم رو، توی جملاتی که براتون مینویسم عوض کنم! وقتی خودم پست هامو میخونم یاد سریال رستگاران میفتم که توی همه ی دیالوگ ها، ساختار جمله ها از آخر به اول بود و من و خواهری حرص می خوردیم. خلاصه که اگه خیلی بد مینویسم بهم بگید.

  • دخترک ...
  • سه شنبه ۲۴ آذر ۹۴

دخترک با روحیه ای متمایل تر به :) برگشته!

دخترک برگشته :) بالاخره!

اونجا به یاد همه تون بودم. یکی یکیتون رو اسم بردم و دعا کردم. حتی اونایی که درست و حسابی نمیشناسمشون یا اسمشون رو نمیدونم. یه نماز زیارت دسته جمعی برای همگیتون خوندم که نیتش از خود نماز طولانی تر شد :دی و برای بعضی هاتون هم جداگونه نماز زیارت خوندم :) بعدشم که وقتی برگشتیم شله زرد نذری داشتیم، اونجا هم کله صبح، مامان بیدارم کرد که بیا هم بزن! رفتم هم زدیدم و باز به یاد همه تون بودم.

+ به خاطر کنسلی پرواز، از جلسه جا موندم و باید این هفته برم ببینم چه خبر بوده.

++ اشتباه کردم و برگشتنی، کوله ام رو دادم تحویل قسمت بار. داغون و کثیف و پاره تحویلش گرفتم! اونم کوله ای که یه ماه نبود که خریده بودمش.

+++ یه عالمه نمره هست که باید توی سایت وارد کنم! از فردا تلفن پشت تلفن و التماس نمره! :|

++++ جدیداً وقتی برام پیام میاد یا گوشیم زنگ میخوره، دلم هُرررری میریزه پایین :|

  • دخترک ...
  • يكشنبه ۲۲ آذر ۹۴

دخترک گزارش می دهد

دخترکی هستم در برف مانده

با چند پرواز لغو شده

و هی دخترک بلیط می خرد و هی پرواز لغو می شود

و دخترک که بیخیال نمی شود که!

دخترک انقدر در فرودگاه هاشمی نژاد زیسته که وجب به وجبش را حفظ شده و می تواند کروکی تمام فرودگاه را با کانترها و اژانس های هواپیمایی و حتی قیافه کارکنان هربخش برایتان بکشد

و انقدر این طرف و آن طرف رفته که همه کارکنان و مسافران میشناسندش

و هی می آیند سوال میپرسند که فلان چیز را چطوری آن طوری کردی و آیا می شود از گوشی ات برای ما هم فکس بفرستی یا بلیط بخری یا کنسل کنی یا هوا را چک کنی یا به جای شهر خودمان، کجا برویم بهتر است.

از بس که جا برای نشستن ندارد این دخترک، زانوهایش قلمبه شده و درد می کند 

از بس که پول بلیط هایش مرجوع نشده، کم کم دارد حقیقتا ابن سبیل می شود 

اما هی با خودش می گوید الخیر فی ما وقع!

+دخترک کامنت هایتان را سر فرصت جواب می دهد :)

  • دخترک ...
  • سه شنبه ۱۷ آذر ۹۴

دخترک دارد می رود!

سلام و اینا. تصمیم گرفتم برم مشهد. همینجوری ییهویی :) نیاز دارم برم یه جایی یه کم با خودم و خدا خلوت کنم. خیلی وقته دلم مشهد میخواست. پارسال تقریبا همین موقعا رفتم مشهد. چند ماه پیش هم به نیت مشهد یه چادر خریدم که اصلا سرم نکردمش و قراره افتتاح بشه :دی

یه سفر 4-5 روزه که از فردا صبح، 5 شنبه تا دوشنبه ادامه داره. میخواستم دو شب بیشتر نمونم که هزینه هام زیاد نشه. ولی دیگه اینجوری شد. برای بلیطا و هتل، تقریبا یکی از حسابام خالی شد، ولی عیبی نداره. تازه فولبرد هم نگرفتم و این خرج ها ادامه داره.

بعدش اینکه یه حس عجیبی دارم که الان که فکرشو میکنم همچین نادر هم نیست و قبلا هم اتفاق افتاده. ولی حس میکنم ممکنه برنگردم از این سفر. نمیدونم چرا. حسه دیگه! خلاصه که اگه ندیدمتون حلالم کنید و بیایین اینجا برام دعا کنید و بگید خوب شد لااقل هنوز پایان نامشو ننوشته بود و از شرش خلاص شد :دی هرچند من این چند وقته انقدر بی معرفت شدم و به هیچ کس سر نزدم که دیگه تقریبا فراموش شدم. خوبیش اینه که اگه نباشم کسی متوجه نمیشه.

هوا هم یجوریه که نمیدونم چی بپوشم.

  • دخترک ...
  • چهارشنبه ۱۱ آذر ۹۴

منِ :|

دلم برای خودم تنگ شده. ناراحت نیستما. یه جورایی مبهوتم. که چقدر عوض شدم. منی که معروف بودم به دختری با لبخندهای همیشگیش، منی که همیشه :) ته جمله هام بود، چقدر خنثی شدم. منی که به ترک دیوار هم گیر میدادم، حتی به آهنگ لیلا خانوم! حالا این همه اتفاق ریز و درشت دور و برم میفته و من همچنان زیپ دهنمو میبندم و میرم و میام! یه حس ترس همراه با شوکه شدن خفیف دارم. نه این که اینو نمیدونستما، نه. اما با خوندن پست های قدیمیم شدیداً برام آشکار شد. احساس میکنم از این :) به :| یا شاید تا حدودی :( تبدیل شدم! :| حس مزخرف و ترسناکیه

  • دخترک ...
  • دوشنبه ۹ آذر ۹۴