-اول این که سال نو رو به همه ی دوستای خوبم تبریک میگم :) ببخشید دیر شد.

یه مرضی گرفته بود این هولدن. در ایام عید. نمیتونست کامنت بذاره و پست بخونه و ازین چیزا. منم همین مرض رو داشتم اون موقع ها. هنوزم دارم. نمیدونم چرا. میام پست هاتونو میخونم البته. اما نمیتونم نظر بدم. نمیدونم چم شده. برای سلامتیم دعا کنید نیشخند

-دوم اینکه، امروز تولدم بود. تولدم مبارک :) دیشب خونه بودم، جشن کوچیکی گرفتیم و دور همی خوبی بود. کادو هم فقط پول گرفتم، پول ها رو دادم به خواهری که برام یه چیزی باهاشون بخره.

-بعدشم راه افتادم اومدم تهران. توی راه یه کمی غصه خوردم، یاد یه سری اتفاقات بد افتادم. بعضی بخش های زندگیتو هر چقدر  هم که تلاش میکنی کنار بذاری، انگار دست از سرت بر نمیدارن. یه فکرهایی دارم البته براش.

-هفته ی گذشته رفتم پیش 7 استاد گرامی و کارم رو دادم بخونن. فردا میرم پیگیری کنم  که اگه کار رو خوندن، احتمالاً برای شنبه، جلسه ی دفاع بذارم. یه خرده استرس دارم چون گیر و گور کار خودمو، خودم میدونم چیه.

-استاد خارجی هم بهم پذیرش داد. کلی این چندماه پیگیر بودم ببینم قبولم میکنه یا نه، حالا که قبول کرده همش نگرانم که زبان هلندی از کجا یاد بگیرم خب. کلاساشون انگلیسی زبان نیست. ولی خیلی انرژی مثبت داشت توی ایمیلش. حالا باید ببینم رفتن به صلاحه یا نرفتن یا جای دیگه رفتن!

-پنجشنبه عقد دخترخاله ست. عقد محضریه و کسی رو دعوت نکردن. فقط من قراره برم. امروز همش فکر میکردم که هدیه چی ببرم. احتمالاً دوتا کادو برای عروس و داماد بگیرم و یه دسته گل.

-خواهرزاده ی زن برادر جان، کیست هیداتیک ریه گرفته. وضعیتش خطرناکه. برادرزاده جان هم خیلی بهش وابسته ست. نگرانم چیزیش بشه. خدا کنه حالش خوب بشه. پسر خوبیه.

- یه عالمه چیز هست که دلم میخواد بخرم. یه خرید اساسی باید برم. اما فرصت نمیکنم. همیشه بعد از عید یادم میفته خرید کنم :)