۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

رفتن زوری

یه حس عجیب دارم که تهش حزن داره. انگار دلم نمیخواد بذارم و برم خونه. انگار که دلم تنگ بشه برای اینجا موندن یا همچین چیزی. یا انگار که بدونم یه سفر طولانی دارم و نمیدونم قراره برگردم یا نه.

حالا اگه رفتم و پخ پخ شدم و دیگه برنگشتم نگید بهش الهام شده بود و مرحومه خودش میدونست انگار! :دی زبان دیگه ازین خبرا هم نیست ولی خب یه همچین حسی دارم.

امروز حتی وقتی صبح زود رفتم دانشکده، و نامه های مدیر گروه برای داورهای پروپوزالم رو گرفتم، همین حس رو داشتم. البته چون هنوز استاد راهنمام، اوکی نهایی رو نداده، نتونستم نامه ها رو ببرم برای اساتید، و کارم میفته برای بعد از عید.

یکی بیاد وسایل منو جمع کنه چشم نِـــــ   مــــی    خـــــــــوام   بِـــــــــ   رم! قهر

  • دخترک ...
  • سه شنبه ۱۹ اسفند ۹۳

جاست فور آپ!

1- اینترنت خوابگاه، شدیداً زغال سنگی شده! خیلی از وقتم پای یک باز کردن ساده ی ایمیل یا گرفتن یک مقاله هدر میره و این کلافم میکنه. یاهومیل و جیمیل که اصلاً! فقط ایمیل دانشگاهی رو باز میکنه! اونم البته گاهی! باید وقتی میرم خونه، هرچی سرچ دارم انجام بدم و با دست پر برگردم خوابگاه و بشینم به ترجمه!

2- از مدتها قبل تصمیم داشتیم با دوست جان بریم سینما. بالاخره سرش رو از لپ تاپش در آورد و اوکی داد که بریم. هیچ کدوممون حواسمون سر جاش نبود. قرار بود بریم یه کم بگردیم و بعد بریم فیلم ببینیم. دوست جان گفت اول بلیط بگیریم، یه وقت تموم نشه!!! دو موجود کاملاً گیج بودیم که حواسمون کلا نبود داریم چیکار میکنیم. ذهن جفتمون قفل قفل بود! چون بعد از گشت و گذارمون باید برمیگشتیم اون جایی که بلیط گرفتیم، و خب مگه سینما قحطه؟! کلی بیخوردی راه گز کردیم! رفتیم «چند متر مکعب عشق» رو دیدیم. انقدر هم هله هوله خوردیم که حالم بد شده بود وسط فیلم.

3- بالاخره 5-4 صفحه از پروپوزالم رو کم کردم و نسخه نهاییمو تحویل اساتید دادم. استاد راهنمام هم بالاخره از فرنگ برگشت و کارم رو خوند. البته یادش رفته ایمیلش کنه.

4- فهمیدم یه چیزی به اسم «طرح ششم» یا همچین چیزی هست که بعد از تصویب پروپوزال، انگار 600 تومن بهمون میدن. اگه بدن، بهتر از هیچ چیه!

5- همیشه با کاور و محافظ و این جور چیزا برای گوشی و تبلت، مشکل دارم. خوشم نمیاد. محافظ گوشیمو هیچ وقت استفاده نمیکنم و کاور صفحه نمایشش رو هم همون اوایل کندمش، چون بدم میاد. تا حالا هم سابقه نداشته گوشیمو حتی بدون این چیزا داغانگ کنم. اما چند روز پیش گوشیم با صورت خورد زمین، و صفحه اش شکست! خیلی مشخص نیست ولی خب شکست دیگه. خوشم نمیاد تعمیرش کنم، شاید یه کم باهاش سر کنم تا تصمیم بگیرم این دفعه چه گوشی ای بخرم.

6- هم اتاقیم چند ساله میخواد باردار بشه اما نشده تا حالا. فعلا یه جراحی سرپایی کرده که ممکنه الان باردار باشه اما خیلی استرس داره و دوست نداره در موردش صحبت کنه. من از الان نگرانم که چجوری میخواد سه ماهه اول بارداریشو بخصوص، توی خوابگاه زندگی کنه؟! خیلی سخته!

7- شروع امسال برام یه تحول بزرگ محسوب میشه. یک جورهایی مثه شنبه ای که بعد از یک هفته ی خیلی بد میاد و امید دارم که اتفاقات خوبی توش بیفته. هرچند خیلی مشغله ام افزایش پیدا میکنه. یه لیست باید از کارهام تهیه کنم که فراموششون نکنم. چون مهمه برام که همشون با هم جلو برن.

8- این چه موضع تزی بود که من برداشتم. سنگینه. احتمالاً یکی دو سال سنوات میخورم.

9- یه مدت خیلی زیادی از زبان خوندن دور افتادم و میخوام شروع کنم. اگه نرم افزار یا بسته خوب و جذابی میشناسید بهم معرفی کنید لطفا که توی سه چهار ماه بتونم توانمندی زبانیمو احیا کنم :)

  • دخترک ...
  • يكشنبه ۱۷ اسفند ۹۳

وام

ما که ندیدیم اما شنیده بودیم که زمان های قدیم یک چیزی بود به نام پژوهانه که می دادند به این دانشجوهای دکترا. چیزی حدود 3 تا 5 میلیون برای مخارج پایان نامه و بلاعوض!

به ما که رسید طبق معمول آسمون تپید و به جای این پژوهانه، گفتند وام میدیم، 12 میلیون، و هر سه ماه یک و نیم میلیون به حساب میریزیم! بعد از کلی دوندگی و دردسر، دیروز گفتند که جلسه شورای پژوهشی دانشکده باید تشکیل بشه و امتیازات آموزشی و پژوهشی دانشجوها بررسی بشه. این جلسه 7 روز بعد از اتمام مهلت درخواست این وام تشکیل میشه! :| و آخرین جلسه رو هم کسی یادش نمیاد کی بوده! چیزی حدود 2 ماه قبل که هنوز این وام وجود خارجی نداشته!

تازه به جز این فعلا دانشکده ی قشنگ ما، معاون پژوهشی نداره! معاون قبلی رفته و هنوز کسی جاش نیومده. رییس دانشکده هم یا هیچ وقت خدا ایران نیست که در غیاب این معاون، امضاهاشو بزنه یا در جلسه ست که برای دیدنشون باید از یه ماه قبل وقت بگیری، اگه بادی گاردهاش اجازه بدن بهش نزدیک بشی!

امروز رفتم و کلی با مسئولین مختلف صحبت کردم و بعد از کلی پاسکاری، متوجه شدم با این قوانین مسخره، شدنی نیست! اصلا هم حس مسئولیت نمیکنند که شاید دانشجوی بیچاره برای کارهاش به این پول احتیاج داشته باشه! عملاً جوری شرایط وام رو مطرح کردند که کسی نمیتونه وام رو بگیره. تازه اگه بتونه از هفت خوان هم رد بشه میتونن بگن شرایطش رو نداشتی و امتیازت کم بود! دقیقا حرفی که کارشناس پژوهشی بهم زد! گفتم امتیاز بر اساس چیه؟ وقتی سه مقطعت توی دانشگاه های دولتی برتر بوده، وقتی هر سه مقطع تحصیلی، معدلت بالای 18 باشه، وقتی 17 تا مقاله علمی پژوهشی داری که از سقف امتیازتون هم میزنه بالاتر (چون گفته بودن هر مقاله 5 امتیاز و سقف امتیاز 40) دیگه چه امتیازی؟!

اون یکی کارشناس هم انگار میخواد از جیب خودش بده، میگه ما داریم بهتون لطف میکنیم اگه این وامو بدیم، وظیفه نداریم بدیم که! در حالی که موظف بودند پژوهانه بلاعوض بِدَن و حالا شده وام، اونم با اقساط نسبتا بالا!

خلاصه که اگه به جای این همه دوندگی یه پلاکارد به خودم وصل کرده بودم که «به من عاجز بینوا کمک کنید!» تا حالا بهتر جواب گرفته بودم خنثی

  • دخترک ...
  • سه شنبه ۵ اسفند ۹۳