بهترم

یعنی یکی از مشکلاتی که سخت اذیتم میکرد و همش منتظر حل شدنش بودم حل شد خدا رو شکر

برای همین یه آرامش نسبی بهم داد

دیروز رفتم دکتر. دکتره یه پسر جوون خوش تیپ بود که آدم نمیتونست احساس کنه دکترشه چون شاید حتی کوچیکتر از من یا نهایتا هم سنم بود. یجورایی سختم بود

بعد هی بهش میگفتم آقای دکتر من یه مشکل دیگه هم دارم!

با خودم گفتم الان فکر میکنه من هیپوکندریایی چیزی دارم

سه تا امپول دردناک نوش جان کردم که تزریقاتیش هم آقا بود و منم تنها رفته بودم و بازم حس خوبی نداشتم

فردا میرم آزمایش خون بدم و بعدش میرم خونه. خیلی وقته فسقلی خونه رو ندیدم و دلم براش یه ذره شده

استادم هر روز یه کشوری تشریف داره و حالا هم رفته مسکو. هرچند بود و نبودش خیلی فرق نداره

امروز اندازه یه ماشین لباسشویی لباس شستم. لباسایی که خیلی وقته توی کمد مونده و تمیزن اما بودی موندگی گرفته بودن. بعدم یه صفای اساسی به اتاقم دادم. همه وسایل اضافیمو کارتن کردم و گذاشتم بالای یکی از تخت ها. این خلوت شدن دور و برم هم حالمو خیلی بهتر کرد.

هم اتاقی جدید، یکی از استرس هام بود که خدا رو شکر دختر خوب و مهربون و سازگاریه. نگران بودم روزای آخر که نیاز دارم بیشتر متمرکز باشم جو اتاق اذیتم کنه. الان خیالم راحته که یه آرامش نسبی دارم تا دفاع!

قانون سنوات هنوز مشخص نشده دقیق و نمیدونم ترم بعد آیا باید شهریه بدم یا نه و چقدر! پول دارم اما براش برنامه داشتم و نمیخوام پول مفت بدم به دانشگاه و خوابگاه.

یکی از کادوهای تولد خواهری رو برداشتم واسه خودم :) من شدیدا عاشق کیفم خب چیکار کنم. وقت هم ندارم چیز دیگه ای براش بخرم. یه مانتو مشکی هم ندارم واسه این روزا.

درسم که تموم بشه نمیتونم برگردم خونه. این همه سال استقلالو نمیتونم بذارم کنار. یه هفته هم دووم نمیارم اونجا. تو فکر گرفتن یه خونه ام. نمیدونم از پس مخارجش برمیام یا نه. نمیدونم جایی هیات علمی میشم یا نه. کار مناسبی آیا می یابم؟ باید از الان پول جمع کنم اما دو ترمه حق التدریس هم نداشتم حتی. اون روز به استادم گفتم دنبال کارم، گفت لازم نکرده تا دفاعت کار کنی. نفسش از جای گرم در میاد.

نسل ما جوری کم توقع زندگی کردیم که واسه بعضی از نسل های قبلی عجیبه. استاد دوستم بهش گفته بود «توی خونه جدیدی که گرفتی، حمام و سرویس مستقل خودتو داری؟ چند خوابه است خونه ات؟» گوشیم که شکست استادم بهم گفت «اینو چند خریده بودی؟ یک و نیم! خب چرا آیفون نمیخری؟ حالا که این شکسته یه آیفون 7 بخر، من خیلی راضی ام» :| دیگه نتونستم بش بگم من پول تعمیر اینو هم دلم نمیاد بدم الان، چون هزینه اش بالاست و نمی ارزه.

*نمیدونم پس اندازمو چیکار کنم. بذارم بانک؟ وام بگیرم روش؟ چیکار کنم که تا چندماه آینده یه کم پولم بیشتر بشه و بتونم خونه بگیرم

** من بلد نیستم قهر کنم یا وقتی که باید با یکی اخم کنم و تنبیهش کنم، نخندم. این یه عیب بزرگه برام. پیشنهادی آیا؟