نمیدونم چرا سیستم بدنیم قاطی کرده. همش یخ میکنم. من که هیچوقت از گرما خوشم نمیومده، دیروز انقدر سردم بود که پاشدم همراه پیرهن بلندم، شلوار پوشیدم، بعد باز دیدم سردمه و چون وقت تعویض لباس نداشتم، روی پیرهنم یه تی شرت پوشیدم! و با خودم فکر میکردم کاش یه آستین بلند داشتم میپوشیدم روش! (در این حد لباس گرم ندارم و نداشتم هیچوقت!) با اینکه همیشه برای شست و شو از آب سرد استفاده میکنم، انقدر دستام یخه که آب سردی که از شیر میاد به دستم حس گرمی میده! خلاصه که خودمو بستم به هزار و یک دمنوش که بهتر بشم اما خبری نیست. دقیقا حس آدمیو دارم که توی سرمای زمستون، وسط برف و یخبندون، کنار خیابون نشسته و داره  با دستگاه تایپش، عریضه مینویسه واسه مردم! انگشتام انقدر کرخت میشه که برام سخت میشه نوشتن.

مقاله اول پایان نامه رو نوشتم و سابمیت کردم. دارم مقاله دوم رو شروع میکنم. اگه خدا بخواد و این هفته تموم بشه و یه ژورنال خوبم براش پیدا کنم، خیالم یه کم راحت میشه که مقالاتمو دارم و بعد راحت تر تزمو مینویسم. این روزا استرس افتضاحی دارم. افتضاح که میگم یعنی افتضضضضضضاح! خیلی شدید. انقدری که نمیتونم کارامو پیش ببرم، دو روزه مقالمو باز میکنم ادیت میکنم بعد بدون اینکه سیو کنم، میبندمش! و با اینکه autosave رو روی کمترین مقدار ممکن گذاشتم ولی خب یه چیزایی میپره. از طرفی تمرکز ندارم و کاراییم شدیدا پایینه. نمیدونم چرا موند خوابگاه اصلا.

دیروز رفتم امامزاده صالح. شدیدا دلم گرفته بود. جوری زده بودم زیر گریه که هرکی میرسید میگفت ایشالله حاجت روا بشی. دو تا خانمه اومدن کنارم وسط گریه های من یکیشون هی میپرسید مریض داری؟ مشکلت چیه؟ من فقط سرمو به نشونه نفی میبردم بالا و نمیتونستم حرف بزنم. باز یه خانم دیگه اومد همین سوالا رو کرد و گفت نیت کن برات دو رکعت نماز حاجت بخونم هدیه اش رو هم بده. من بهش توجه نکردم ولی نرفت که! آخر دو رکعتشو خوند و پنج تومن بهش دادم و دعا کرد برامو رفت. بعد از امامزاده رفتم برای خواهرم کادوی تولد خریدم. خیلی گشتم و چیزایی که من میپسندیدم همه گرون بودن.

کاش یه کم اتفاقای خوب بیفته. خسته شدم. چرا همش جوری پیش میرم که حس میکنم دیروز بهتر بود و شاید امروز بهتر از فردا؟ باید بخوام ازین بدتر نشه یا بهتر بشه؟ نمیدونم.

* ازین که یکی قسمم بده به چیزی که میدونه روش حساسم متنفرم!

** کاش اون حقم رو هم بتونم بگیرم. فعلا یه کارهایی کردم تا ببینم چجوری پیش میره.

*** یکی رو دچار درماندگی آموخته شده کردم :|