الحمدلله که این بیان، یه قسمت هرزنامه داره و کامنت های کپی پیستی و تبلیغی رو خودش جدا میکنه و وقت ما رو نمیگیره. خدا خیرت بده بیان!
کارت درسته اصلا.

من هیچ وقت توی روابطم از کسی متوقع نبودم برام کاری انجام بده. یا شاید بهتره نگم متوقع نبودم، بهتره بگم غرورم قبول نمیکرد از کسی چیزی بخوام. برعکسش تلاش کردم هرجا از دستم بر میاد و میتونم باری از دوش کسی بردارم، در هر قالبی، کمک کنم. حتی اگه خودش ندونه و متوجه نشه.

وقتی سالها با یکی اینجوری برخورد کردی، همیشه برای حرفاش گوش شنوا بودی، همیشه براش یه همدل بودی، وقتی خودت ته حسابت دو و نیم قرون بود و میدونستی نداره، با ترفندی شماره حسابش رو پیدا کردی و دو قرون ریختی توی حسابش و خودت یه ماه با اون نیم قرون سر کردی، وقتی بارها با وجود مشغله ات، توی کاراش کمکش کردی و جزء اولویت های خودت قرارش دادی، اونوقت همین آدم، وقتی بعد از 7 سال، یه خواسته کوچیک ازش داشته باشی، و بعد از کلی کش دادن و معطل نگه داشتنت، خیلی راحت رد بکنه و بگه نمیتونم، اونم خیلی کوتاه و غیرمحترمانه. و تو حتی در خودت نبینی که بش بگی «یه بار ازت یه چیزی خواستم!»

آدمی که هنوزم وقتی مشکلی داشته باشه یا خبری ازش نباشه، همه کس و کار و دوست و آشناش، یهویی با هم سراغشو از اولین کسی که میگیرن تو باشی!

و همین من، انقدر ... هستم که دو روز دیگه که این آدم باز دوباره میاد سمتم و کاری داره و کمکی میخواد، یادم میره این رفتارشو.

الان داشتم فکر میکردم همین منِ ... (خودتون جای خالی رو با عبارت مناسب پر کنید :| ) که همیشه گوش شنوای نق ها و غرها و درد دل های این آدم بودم، یه بار سال 90، نمیدونم سر چی حوصله نداشتم و اونجوری که باید چند روزی حواسم به حرفای این آدم نبود، و وقتی بعد از چند روز ازم پرسید چته و دو سه کلمه گفتم که چرا اعصابم داغونه، سریع پرید وسط حرفم و گفت «غر نزن!»

از دست خودم حرصم گرفته و در کنارش انقدر الان خودم واسه خودم گرفتاری دارم که نمیدونم حال این آدمو باید بگیرم یا نه. البته همون سال 90 هم تلاش کردم حالشو بگیرم اما حالش فقط ازین بابت گرفته شد که مدتی دیگه گوش شنوای منو نداشت، وگرنه متوجه رفتار اشتباهش نشد.

الان آِیا جا داره بهش بگم «قهر قهر تا روز قیامت»؟ :|