دخترکی هستم در برف مانده

با چند پرواز لغو شده

و هی دخترک بلیط می خرد و هی پرواز لغو می شود

و دخترک که بیخیال نمی شود که!

دخترک انقدر در فرودگاه هاشمی نژاد زیسته که وجب به وجبش را حفظ شده و می تواند کروکی تمام فرودگاه را با کانترها و اژانس های هواپیمایی و حتی قیافه کارکنان هربخش برایتان بکشد

و انقدر این طرف و آن طرف رفته که همه کارکنان و مسافران میشناسندش

و هی می آیند سوال میپرسند که فلان چیز را چطوری آن طوری کردی و آیا می شود از گوشی ات برای ما هم فکس بفرستی یا بلیط بخری یا کنسل کنی یا هوا را چک کنی یا به جای شهر خودمان، کجا برویم بهتر است.

از بس که جا برای نشستن ندارد این دخترک، زانوهایش قلمبه شده و درد می کند 

از بس که پول بلیط هایش مرجوع نشده، کم کم دارد حقیقتا ابن سبیل می شود 

اما هی با خودش می گوید الخیر فی ما وقع!

+دخترک کامنت هایتان را سر فرصت جواب می دهد :)