1- اینترنت خوابگاه، شدیداً زغال سنگی شده! خیلی از وقتم پای یک باز کردن ساده ی ایمیل یا گرفتن یک مقاله هدر میره و این کلافم میکنه. یاهومیل و جیمیل که اصلاً! فقط ایمیل دانشگاهی رو باز میکنه! اونم البته گاهی! باید وقتی میرم خونه، هرچی سرچ دارم انجام بدم و با دست پر برگردم خوابگاه و بشینم به ترجمه!

2- از مدتها قبل تصمیم داشتیم با دوست جان بریم سینما. بالاخره سرش رو از لپ تاپش در آورد و اوکی داد که بریم. هیچ کدوممون حواسمون سر جاش نبود. قرار بود بریم یه کم بگردیم و بعد بریم فیلم ببینیم. دوست جان گفت اول بلیط بگیریم، یه وقت تموم نشه!!! دو موجود کاملاً گیج بودیم که حواسمون کلا نبود داریم چیکار میکنیم. ذهن جفتمون قفل قفل بود! چون بعد از گشت و گذارمون باید برمیگشتیم اون جایی که بلیط گرفتیم، و خب مگه سینما قحطه؟! کلی بیخوردی راه گز کردیم! رفتیم «چند متر مکعب عشق» رو دیدیم. انقدر هم هله هوله خوردیم که حالم بد شده بود وسط فیلم.

3- بالاخره 5-4 صفحه از پروپوزالم رو کم کردم و نسخه نهاییمو تحویل اساتید دادم. استاد راهنمام هم بالاخره از فرنگ برگشت و کارم رو خوند. البته یادش رفته ایمیلش کنه.

4- فهمیدم یه چیزی به اسم «طرح ششم» یا همچین چیزی هست که بعد از تصویب پروپوزال، انگار 600 تومن بهمون میدن. اگه بدن، بهتر از هیچ چیه!

5- همیشه با کاور و محافظ و این جور چیزا برای گوشی و تبلت، مشکل دارم. خوشم نمیاد. محافظ گوشیمو هیچ وقت استفاده نمیکنم و کاور صفحه نمایشش رو هم همون اوایل کندمش، چون بدم میاد. تا حالا هم سابقه نداشته گوشیمو حتی بدون این چیزا داغانگ کنم. اما چند روز پیش گوشیم با صورت خورد زمین، و صفحه اش شکست! خیلی مشخص نیست ولی خب شکست دیگه. خوشم نمیاد تعمیرش کنم، شاید یه کم باهاش سر کنم تا تصمیم بگیرم این دفعه چه گوشی ای بخرم.

6- هم اتاقیم چند ساله میخواد باردار بشه اما نشده تا حالا. فعلا یه جراحی سرپایی کرده که ممکنه الان باردار باشه اما خیلی استرس داره و دوست نداره در موردش صحبت کنه. من از الان نگرانم که چجوری میخواد سه ماهه اول بارداریشو بخصوص، توی خوابگاه زندگی کنه؟! خیلی سخته!

7- شروع امسال برام یه تحول بزرگ محسوب میشه. یک جورهایی مثه شنبه ای که بعد از یک هفته ی خیلی بد میاد و امید دارم که اتفاقات خوبی توش بیفته. هرچند خیلی مشغله ام افزایش پیدا میکنه. یه لیست باید از کارهام تهیه کنم که فراموششون نکنم. چون مهمه برام که همشون با هم جلو برن.

8- این چه موضع تزی بود که من برداشتم. سنگینه. احتمالاً یکی دو سال سنوات میخورم.

9- یه مدت خیلی زیادی از زبان خوندن دور افتادم و میخوام شروع کنم. اگه نرم افزار یا بسته خوب و جذابی میشناسید بهم معرفی کنید لطفا که توی سه چهار ماه بتونم توانمندی زبانیمو احیا کنم :)