یادمه اولین بار که خواهری اومده بود خوابگاه، با تعجب اومد و گفت «دیدی یه گربه توی آشپزخونه ست؟!» گفتم خب؟ منتظر بودم یه چیز عجیبی در مورد گربِهه بگه. مثلاً این که دم نداشت. یا خیلی قیافه عجیبی داشت! بعد خواهری باز گفت «خب یه گربه توی آشپزخونه ست!» بعد از چندبار تکرار تازه فهمیدم چه خبره! براش حضور این گربهها انقدری عجیب بود که انگار ما توی آشپزخونه، سگ دیده باشیم! خلاصه کلی خندیدیم.
همین گربهها خیلی وقتا مایه سرگرمی ما میشن. بخصوص یکیشون که خیلی شیطونه و همیشه چند نفر در حال فیلمبرداری از شیرینکاریهای این فسقلی هستن. همیشه در حال بالا رفتن از سر و کول خواهرشه و به تمام معنا بیشفعاله! اینم بگم که ما کل گربههای اینجا رو میشناسیم. هم جنسیتشون رو میدونیم و هم نسبتهاشون با هم! :دی دقیقا میدونیم کی بابای کیه. کی خواهر کیه. به لطف بچههای دامپزشک خوابگاه هم، هروقت یکیشون مریض میشه یا آسیب میبینه، بهترین خدمات بهشون ارائه میشه. حتی چند مورد بستریشدنهای چند روزه توی بهترین بیمارستانهای دامپزشکی شمال شهری داشتیم :دی کلا این که گربهای رو ببینی که آنژیوکد توی پاشه (دست؟ پا؟ :|)، طبیعیه در خوابگاه. این یعنی تحت درمانه.
الان گربه کوچولوئه نیست و دلمون برای شیرینکاریهاش تنگ شده. یکی از بچهها اونو برای تعطیلات تابستونی با خودش برده خونه (همچین خدماتی هم ارائه میشه بهشون :دی) و خواهرش میتونه یه نفس راحت بکشه در غیابش.
بابای این گربه کوچولو، ازون دون ژوان هاست! به همهی گربههای خوابگاه نظر داره و هزار بار در حال انجام کارهای خاک بر سری با گربههای مختلف رویت شده. حتی یه بار افتاده بود دنبال دختر بزرگ خودش، و من و دوستم داد میزدیم «کثافت این که دیگه دختر خودته، بهش رحم کن!» ولی خب گربهی خوش تیپیه. خوش قد و بالا و قویه :دی (نه مثه اون گربه گندهای که شبیه شیرهای خسته است و همیشه توی راهپلهها یا جلوی درب ورودی دستشویی خودشو کاملاً ولو میکنه و نمیذاره رد بشیم!) بیش فعالی این گوبه کوچولوی ما هم به باباش رفته! خداوند به آیندگان رحم کند!
جالبترش بچههاییه که این گربهی دونژوان از گربههای ماده مختلف با نژادهای مختلف داره! بچههای دورگه و رنگارنگی که هر کدوم اخلاقهای خاص خودشونو دارن. مثلاً خواهروبرادرهای ناتنی همین گربه کوچولوئه از یکی از گربههای ماده خوشگل خوابگاه، برعکس خودش خیلی ترسو هستن و همیشه زیر بوتهها قایم میشن و تا میبیننت در میرن!
پارسال برای کنترل زاد و ولد و گسترش این گربهها، در یک اقدام انتحاری، اغلبشون رو عقیم کردن!
خیلیوقتا صبحها که میری چایی بذاری، میبینی همه دارن توی آشپزخونه با چشمهای پف کرده و خمیازههای بلند و کشدار، گله میکنن و فحش میدن به این گربهها چون نذاشتن شب گذشته بخوابن! از بس که با اصوات بلند ناشی از کارهای خاک بر سری این گربهها که دارای نوسانهای شدیدی هم هست، مواجهیم و هربار با حالت سکته از خواب میپریم! دیشب یکی از همین شبها بود. الان دقیقاً فهمیدید قیافم در همین لحظه چه شکلیه دیگه؟