یک هم اتاقی دارم که بسیار یه دندست و حرف همیشه حرف خودشه

دیروز میگفت خیلی دلم برای آقای فلانی میسوزه

پرسیدم چرا

گفت میخواد ازدواج کنه، خیلی هم دلش میخواد زودتر سروسامون بگیره ولی کیس خوب پیدا نمیکنه، هیچکدوم از آدمای دور و برش یا دوست دخترهاش، یا مناسبش نیستن یا نمیپسنده!!

گفتم خب این کجاش جای دلسوزی داره؟

گفت خب خیلی ناراحت کنندست که یه مرد بخواد ازدواج کنه اما نتونه، فرق میکنه با یه زن!

هرچی براش توضیح دادم که دلت واسه خودت و من بسوزه که حتی حق انتخابی که اون آقا داره رو هم نداریم، کوتاه نیومد و به نظرش اون خیلی مظلوم بود! خدا رحم کرده که این آقای متولد 1370، نه تنها توی دانشگاه، که توی هر کشوری هم یه دوست دختر داره که هر ترم یه سمینار شرکت کنه و بره پیشش، وگرنه از غم بی همسری تلف میشد! و باز خدا رحم کرده که یه پدری داره که خرج این سفرهای خارجیشو بده که مبادا پسرش افسرده بشه.

+ ازین که بعضی خانم ها، زیادی همیشه هوای مردا رو دارن و خودشونو یادشون میره خوشم نمیاد.