دلم برای خودم تنگ شده. ناراحت نیستما. یه جورایی مبهوتم. که چقدر عوض شدم. منی که معروف بودم به دختری با لبخندهای همیشگیش، منی که همیشه :) ته جمله هام بود، چقدر خنثی شدم. منی که به ترک دیوار هم گیر میدادم، حتی به آهنگ لیلا خانوم! حالا این همه اتفاق ریز و درشت دور و برم میفته و من همچنان زیپ دهنمو میبندم و میرم و میام! یه حس ترس همراه با شوکه شدن خفیف دارم. نه این که اینو نمیدونستما، نه. اما با خوندن پست های قدیمیم شدیداً برام آشکار شد. احساس میکنم از این :) به :| یا شاید تا حدودی :( تبدیل شدم! :| حس مزخرف و ترسناکیه
نظرات (۸)
هولدن کالفیلد
- دوشنبه ۹ آذر ۹۴
- ۱۱:۱۲
نگو دکتررررررررررررررر! نگو!!!!!!!!!!
البته دو نقطه خط بسیار هم حالت خوبیه! :|
البته دو نقطه خط بسیار هم حالت خوبیه! :|
هولدن کالفیلد
- دوشنبه ۹ آذر ۹۴
- ۱۱:۳۸
بیا! دیدی؟ :))
دختر پرتقال
- دوشنبه ۹ آذر ۹۴
- ۱۴:۰۸
دخترکم :|
یعنی بازم میام بنویسم.
دخترکو بردن هی هی
دخترکو کشتن هی هی
دخترکو خوردن هی هی
دخترک عروس شد هی هی
دخترک مامان شد هی هی
دخترک خندید هی هی
انتظاراتم از دخترک دکترم خیلی زیاده هاااااااا
دو راه بیشتر نداری یا خوب بشی یا خوب بشی
نشی میام اونجا گازت میگیرم اشکت در آد :)))
یعنی تعادل روحی روانی من خیلی عالیه هاااا :))))))
خلاصه میخندی یا کتک لازم شدی؟
دلمون پوکید بسکه اون مدلی ننوشتی. غر نزدی. شیطونی نکردی.
اصن باید یه خواستگار بفرستم واست، بعد بری بیرون باهاش،کفشت داغون بشه بیای واسمون بنویسی. بعد اونم ببرتت همونجا که باید چادر بپوشی. نخلستان؟ بعد بهت بگه چادریشو دخترکم! بعد تو بگی نههههههه نمیخوام زود برگردی خوابگاه. اون هم اتاقیت ظرفارو نصفه بشوره و تو داد بزنی سرش. بعد اینکه
اصن یه مدته آهنگ گوش نمیدیااااااا الان به ین نکته پی بردم!
هعی چقدر نوشتم.
حالا تصمیمت چیه؟
دختر پرتقال
- دوشنبه ۹ آذر ۹۴
- ۱۶:۵۵
تصمیم اینه: دخترک می نویسد!
بهله من حواسم بهت هست.دستتو دماغت نکنیاااا
دختر پرتقال
- دوشنبه ۹ آذر ۹۴
- ۲۱:۱۱
خب با این:) بنویس!
چرا نشه؟؟؟؟😕
یکم آشپزی کن از اون غذاهه بود با مرغ. اسمش چی بود؟ درست کن. شایدخوب بشی😉
.
- سه شنبه ۱۰ آذر ۹۴
- ۰۸:۱۵
سلام
غم نخور دکتر. این دوره گذاره. زودتر از اونی که فکر کنی میگذره.
شاید هم دچار شده ای. دچار یعنی.....
اینم یه دوره هست با شیرینی های خودش که مزه شیرینش رو بعدا حس میکنی. منظورم حس دونقطه ایه دیگه.
شایدم داری بزرگ و بزرگتر میشی. پخته و پخته تر.
خودتو رها کن رها تر از همیشه. حداقل اینجا
دختر پرتقال
- سه شنبه ۱۰ آذر ۹۴
- ۲۱:۰۰
خاطره گردی نکن... چی میشه یه سال؟
یعنی تولدته؟؟؟؟
تولدت که قبلا بود :)
یعنی از ما کیک و شیرینی و کادو میخوای؟
نه واقعا چه انتظاراتی داری :))))
نکنه الان میخوای بگی رمز همیشگی ِ منو هم فراموش کردی؟
خب من دلم میگیره تو اینجوری هستی... زود خوب شو دیگه.
بوست کنم خوب میشی؟
.
- پنجشنبه ۱۲ آذر ۹۴
- ۰۷:۵۲
سلام
یک سال !!!!!! طولانی شده. ولی خوب ایرادی نداره. اگه بخوای همین الان تمومه.
رها کن خودتو . نگران جمع کردن نباش.
هر وقت لازم بشه خودت جمع و جور میشی.
از این حالت که خیلی بهتره.
تو خودت باش اونوقت میبینی واقعا رها شدی و نیازی به جمع کردن نیست.
بیدار شو دچار بانو. لبخند
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
- اسفند ۱۳۹۸ ( ۱ )
- بهمن ۱۳۹۸ ( ۱ )
- تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
- خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
- فروردين ۱۳۹۶ ( ۲ )
- اسفند ۱۳۹۵ ( ۵ )
- بهمن ۱۳۹۵ ( ۵ )
- آذر ۱۳۹۵ ( ۴ )
- آبان ۱۳۹۵ ( ۳ )
- مهر ۱۳۹۵ ( ۵ )
- شهریور ۱۳۹۵ ( ۱ )
- بهمن ۱۳۹۴ ( ۲ )
- دی ۱۳۹۴ ( ۶ )
- آذر ۱۳۹۴ ( ۵ )
- آبان ۱۳۹۴ ( ۲ )
- مهر ۱۳۹۴ ( ۴ )
- شهریور ۱۳۹۴ ( ۴ )
- مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
- تیر ۱۳۹۴ ( ۱۲ )
- خرداد ۱۳۹۴ ( ۲ )
- ارديبهشت ۱۳۹۴ ( ۲ )
- فروردين ۱۳۹۴ ( ۱ )
- اسفند ۱۳۹۳ ( ۳ )
- بهمن ۱۳۹۳ ( ۶ )
- دی ۱۳۹۳ ( ۲ )
پیوندها
- برگ گل
- سیاه چاله
- غر زن
- شاجان
- آرام. الا
- آرزو
- باران پاییزی
- پرشکوه
- جوگیریات
- چی نپوشیم
- حراف بانو
- دکترانوشت
- دکمه
- دل شاد
- روان پریش
- فاطمه
- فاطیما
- لذت کمتر داشتن
- نیکولا
- هرمیون
- هفتگ
- هولدن
- یاسمن
- خودمونی. منیژه مشاور
- گاه گدار یک روانشناس پاره وقت. الی
- دکتر ربولیی حسن کور
- بداهه های امیر حسین
- وبلاگ گروهی یک ربع مانده
- هیس
- پسر ترشیده
- هذیانهای یک آقای مثلا نویسنده
- آقای صفر و نیم
- بوی سیب میدهی دختر