به این نتیجه رسیدم که باید یه کاری کنم کلا حالم خوب نباشه :دی    کاراییم بالا میره اصلا شدید! :)

یه عالمه لوبیا سبز تمیز کردم و شستم و پختم برای فریز کردن. یه خورش خوشمزه درست کردم، به اندازه یه قابلمه ی بزرگ، که البته 3-4 ساعت بالای سر گاز بودم.

چقدر این آشپزی حال آدمو خوب میکنه. الانم کلی بسته خورش فریز شده و البته لوبیا سبز دارم که کار آشپزی های بعدیمو راحت میکنه در این خوابگاه و این تابستان.

+ برادر جان زنگ زده و میخواد برای 8 مرداد برم خونه تا جشن فسقل جان خانواده رو بگیرن؛ و خب من 5 شنبه ها سر کارم. فردا باید ببینم میتونم مراجعای اون روزم رو کنسل کنم یا نه. تبلتش هم باز خراب شده و سفارش کرده درستش کنم. فکر کنم اگه من خواهر بزرگترش بودم دیگه کلاهم پس معرکه بود :)) ولی خب چیکار کنم دیگه، دوسش دارم شدیداً.

++ الان مد شده همه مقاله ها اولشون مینویسن نقش واسطه ای. منم خواستم عقب نمونم، در عنوان استفاده کردم.

+++ « از حال بد به حال خوب »